کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 408
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
دَم نقد-آماده-حاضر
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه
دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست
دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن
پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد
چیله-هیرم-خاشاک
چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد
برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن
آبتنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
چینی بند-چینی بند زن
چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن
اهل حال(دوستدار تفریح و خوشگذرانی)
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
جزوه-کتابچه-دفترچه
درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن
ریز بافت-پارچه یا فرش طریف
دومندش-دوم از آن
بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن
پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن
بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد
به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن
بی قواره-بد شکل
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
تا برداشتن-تا شدن-خم شدن
زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت
به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
چغلی کردن-شکایت کردن
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
تنگ شدن خلق-عصبی شدن-بی حوصله شدن-خشمگین شدن
آدم دو قازی(شخص بیسروپای بیارزش)
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)
به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن
خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)
تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند
خاطر داشتن-به یاد داشتن
روی هم رفته-جمعن-بر روی هم
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
رودل-سنگینی معده
آفتابزردی-غروب آفتاب
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
پشک انداختن-قرعه کشیدن
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن
پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا
تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن
تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
خنسی-گرفتاری-تنگدستی
چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن
دمار از کسی درآوردن-کسی را سخت آزار دادن-کشتن
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن
آدم بیمعنی(آدم بیخود)
جن زده-دیوانه
آرتیستبازی-انجام کارهای غیرعادی
پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار
چال-گودی-حفره
چله نشینی-خانه نشینی
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
چشم گود شدن-لاغر شدن
پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن
آفتابزردی-غروب آفتاب
تعطیل بردار-تعطیل شدنی
ژوری-هیئت داوران
زالو-آدم سمج
چغندر پخته-لبو
بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
با دست و پا-آدم زرنگ
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
پوشالی-بی ارزش- بی مصرف
تک پران-زن نانجیب
از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد
دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف
خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن
ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن
دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
حساب کردن-پرداختن خرج
خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن
دلال محبت-پا انداز-خانم بیار
آوار شدن سر کسی(بیخبر نزد کسی در آمدن)
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
اسب چوبین(تابوت)
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
زیر ابرو برداشتن-آرایش ابرو از طریق برداشتن موهای زاید زیر ابرو
در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه
تخته پوست-زیرانداز پوستی
خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)
دود چراغ-کشیدن شیره
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن
از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن)
چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن
آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است
چنگولک-سست و ضعیف
حاجی خرناس-لولو
درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام
آب شیراز-شراب
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظرهی بد یا غذای بد)
چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
تو سری خورده-آدم خوار و حقیر
دست دوم-کار کرده-مستعمل
زردنبو-زردمبو
ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است
در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن
راحت کردن-کشتن
جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن
دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک
دست آموز کردن-تربیت کردن
زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن
چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند
پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)
آمد کردن(رخدادن واقعهای خجسته)
الانه-همین حالا-هم اکنون
خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی
پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن
استخوانبزرگ(شخص دارای اصل و نسب)
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)
دستکاری-دست بردن در چیزی
افتادن بچه-سقط شدن جنین
چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
خیز-ورم-آماس
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
آینهی هفتجوش(خورشید)
راست راستی-حقیقتن-واقعن
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
زیرش زدن-زیر چیزی زدن
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند
دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه
توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
ژورنال-مجله ی ویژه ی چیزی
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران
چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
دلپخت-پختن مغر چیزی
زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
آتشِ تر-شراب-لب معشوق
تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول
دهن دره-خمیازه
دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن
خر آوردن-بدبخت شدن
دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
ارزانی(بخشیدن، دادن)
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر
ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه
پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
از زورِ-از شدت-از بسیاری
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن
زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد
پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی
دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن
جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول
تقلا-دست و پا زدن-کوشش زیاد
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
بال در آوردن-به سرعت رفتن-بسیار خوشحال شدن
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن
رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن
حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش
بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن
از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن
از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)
تریاکی-معتاد به تریاک
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
خوشگلک-با خوشگلی اندک
بپا-مواظب باش-متوجه باش
پورت-سر و صدا-داد و فریاد
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا
افندی پیزی-بهظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه
پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
چُل کلید-جام درویشان
اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن
(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد
اسکلتبندی-طرحریزی-زیرسازی
اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن
روی خود کشیدن-رو کشیدن
زرت و پرت-چرت و پرت
دراندشت-وسیع-بی سر و ته
به سر دویدن- با سر رفتن
از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی
اکبیری(زشت، بیریخت)
زغنبود-کوفت-زهرمار-خفه شو!
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن
زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
خدا به رد-در پناه خدا
راه مکه-کهکشان
دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن
زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها
بی ریخت کردن-کتک زدن
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن
رجز خوانی-لاف زنی-دعوی
چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ
تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن
اهل آن کار (کار بد)
چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی
زبان بازی-چرب زبانی-لفاظی-چاپلوسی
تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
آلنگ دولنگ(چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند)
خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
دست علی به همراه-علی یارت باد
راه راه-دارای خطوط موازی
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
آش دهنسوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی
پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن
پنج تن آل عبا- پنج تن
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
آبِ کبود-آسمان
ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
پر رودگی-پر گویی-پر حرفی
پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری
دور از جناب ب-لانسبت
از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)
خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد
آتش زیر پا داشتن-بیقرار بودن
چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند
تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود
آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
خوش ترکیب-نگا. خوش تراش
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
خنسی-گرفتاری-تنگدستی
خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
جایی-مستراح-توالت
آفتابِ پس دیوار-شامگاه
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
پول و پله-پول
زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است
بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن
چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن
چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)
داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)
خاکشیر مزاج-غلامباره-سازگار با هر جریانی
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
جَرّ-کشمکش دعوا
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن
رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
چین و خم-پیچ و تاب
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن
داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد
از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن
تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت
روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت
دو پا-انسان
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
زاغول-دارای چشمان آبی رنگ
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
تیر کردن-نشان کردن
ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بیاعتنایی کردن)
جَفت-چوب بست انگور
توگوشی حرف زدن-نجوا کردن-تنگ گوش کسی حرف زدن
دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن
باد گرفتن-مغرور شدن
آبدست(ماهر، استاد)
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود)
چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد
امن و امان(بدون بیم و هراس)
زیر دم سستی-انحراف اخلاقی
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
دق کردن-از غصه مردن
از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بیمهری قرار گرفتن
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن
از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)
اقلکم(دستکم، لااقل)
خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی
آشنایی دادن(خود را معرفی کردن)
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن
دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن
دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن
پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن
اُزگل(بیسروپا، کم شعور و بیشخصیت)
خم گرفتن-فنی از کشتی
بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی
بی ریخت-زشت-بد ترکیب
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیشبینی سخن راندن)
دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند
درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
ابتدا به ساکن(ناگهانی، بیمقدمه)
تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن
چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
چته ؟-تو را چه می شود ؟
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
پر و پخش-پراکنده
دیر چسب-دیر آشنا
جای پا-اثر-نشانه-رد
چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد
به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن
آش شلهقلمکار-بینظم و قاعده
دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره
از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کمحوصله بودن
انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن
پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن
خرکچی-چارپادار
پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن
از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن
جُربزه-قدرت-توانایی
پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن
چپ رو-تند رو
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه
آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق
چول-بیابان
بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین
چلچلی-دیوانگی-بیعاری
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
چپ رو-تند رو
زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق
تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن
دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
از ته دل-از سر صدق و صفا
رمبیده-خراب شده-فرو ریخته
بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد
ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
جزوه دان-آن چه که دفترچه و کتابچه را در آن می گذارند
حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
راه مکه-کهکشان
چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن
رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن
بد قدم-نامبارک-بد شگون
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن
تنگ بودن وقت-دیر شدن
آبتنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
چار میخ-اذیت و آزار سخت
خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن
تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها
پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
چله گرفتن-نگا. چله داری کردن
دُنگ-سهم-حصه
خفه کردن-آتشی را خاموش کردن-خاموش شدن موتور-با اصرار در کاری کسی را کسل کردن
خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
جملگی-تمامن-سراسر
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن
آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن
دو پولی-کالای بی ارزش
جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد
آینهی دست(تیغ و خنجر)
بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی
پا به پا شدن-تردید داشتن
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
از کاسه درآمده(بیرونزده، ورقلمبیده)
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
جاکن شدن-به حرکت در آمدن
جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد
حقه زدن-فریب دادن
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر
دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب
آبجی خاکانداز-زن فضول و خبرچین
پارو-زن پیر
بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
پیاله فروش-میخانه چی
تخمش را ملخ خورده-نایاب است
آب آتش مزاج-می سرخ
در تاریکی روشنایی را پاییدن-به طور نهانی مراقب کسی یا چیزی بودن
داریه زدن-نواختن داریه-دایره زدن
الفرار-گریز-بگریز !
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله
چاییده-سرما خورده-زکام گرفته
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری
به جا آوردن-شناختن
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله
د ِ-حرفی برای بیان مداومت
زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
خاک تو سری-مصیبت زدگی-گرفتاری-بدبختی
خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن
در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن
حبه کردن-دانه دانه کردن
داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه
دندانه دندانه-دارای برجستگی ها و بریدگی هایی در کناره
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
دله-هرزه-چشم چران-پرخور
پِتِه-گرفتن زبان-لکنت
پاشیر-گودال پای شیر آب
جَستن چشم-پریدن پلک چشم
دُم کلفت-پول دار-مقتدر
دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)
پشت رو-وارونه
زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد
دست اول-نو و تازه
دبه-ظرف-کوزه
زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)
ریش شدن-ریش ریش شدن
دبه-ظرف-کوزه
چیز-آلت تناسلی
آی زرشک-آی زکی
حمله کردن-یورش بردن
برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن
رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار
پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
خم گرفتن-فنی از کشتی
به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن
آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)
بردن از رو- از رو بردن
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن
جدا جدا-یکی یکی-جداگانه
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن