منتخبی از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 414
دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده
خط انداختن-خراش به جا گذاشتن
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس
تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
آخر و عاقبت(نتیجهی خوب)
رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن
آدم ثانی(حضرت نوح)
ابرو انداختن-ابرو آمدن
چین دادن-تابدار و شکن دار کردن
زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد
دم خود را روی کول گذاشتن-گریختن-شکست خورده رفتن
به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن
ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی
بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
دست انداز-ناهمواری راه و جاده
برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن
زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن
حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد
انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
دستی-به عمد-از روی تعمد
ترید- تلیت
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
استخوانبندی-درست کردن انگاره و طرح
زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن
چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن
دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن
انگشت کردن-انگشت رساندن
چیز سرش بشو-آدم چیز فهم
جیک-صدا-آواز
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد
آش شلهقلمکار(بینظم و قاعده)
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
بی معنی- بیخود
چشم و همچشمی-رقابت
راحتی-دمپایی
دَدَر-بیرون-کوچه
این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن
دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن
چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
ذِله شدن-ذله آمدن
زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن
اهل هیچ فرقهای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن)
تخته پوست-زیرانداز پوستی
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر
خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش
خوردنی-غذا-قابل خوردن
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
بزن و برو-کسی که در کار-دقت و دلسوزی ندارد
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)
ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی
خیز-ورم-آماس
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
جور به جور-نگا. جوراجور
جِر انداختن کسی را-اوقات کسی را تلخ کردن-خشمگین کردن کسی
حلق آویز-به دار کشیده
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده
دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند
زهر چشم-نگاه خشم آلود
دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
افتادن توی هچل-گرفتار دردسر و ناراحتی شدن
آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
دور دست-جایی دور
رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن
خر زور-نیرومند-پرزور
زاهرو-دالان-سرسرا
دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
آب نخوردن(درنگ نکردن)
بدلی-تقلبی-جنس بد
چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند
پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
چله ی زمستان-سرمای سخت
آبزیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
پا بَد-بد قدم
اشک تمساح-گریه ی دروغین
تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند
چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی
آبِ سیاه-نیمه کوری
خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک
خیز-ورم-آماس
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
بازار کوفه- بازار شام
جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی
چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
پشم علیشاه-درویش بی قدر
رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند
دوا به خورد کسی دادن-مسموم کردن-به زور به کسی دارو یا مشروب خوراندن
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)
حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار
ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن
تعطیل بردار-تعطیل شدنی
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن
آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)
ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند
رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی
دلسردی-ناامیدی-یاس
زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر
جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن
آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)
بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی
آب نکشیده(زشت، بد، نامفهوم)
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
آستینسرخود-هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است
دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت
رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
بلا به دور-بلاها دور باد
خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد
اداره بازی(پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری)
خیارک-ورم و آماسی که در کش ران و بغل پیدا شود
چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
با متانت-با وقار
بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود
چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده
از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)
الحق و الانصاف(انصافن، حقن)
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
بادپا-تند رو-تیز تک
رشته فرنگی-ماکارونی
تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج
خر آوردن-بدبخت شدن
بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن
جگر پاره-فرزند-جگر گوشه
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمیتوان-مدارا کردن
بنا کردن-شروع کردن
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
اهل هیچ فرقهای نبودن(به کارها و چیزهایی که ناباب شمرده میشوند معتاد نبودن)
تنوری-پخته شده در تنور
خودرو-آن چه بی اسب رود
از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده
آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب
بد و بیراه-ناسزا-حرف زشت-گفته ی رکیک-متلک
اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
تشریف داشتن-حضور داشتن
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن
جبهه ی جنگ-میدان جنگ
آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن
جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن
بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
چغلی کردن-شکایت کردن
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)
جدا جدا-یکی یکی-جداگانه
چاشنی زدن-ریختن یا زدن چاشنی به غدا
آلنگ دولنگ(چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند)
به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن
بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
خوش خوراک-نگا. خوش خور
دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن
از روی شکمسیری-از سر بیمسئولیتی-بدون تعمق
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی
از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن
افندی پیزی-بهظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه
دُم دار-پر رو-وقیح-دریده
حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
از شیر مادر حلالتر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)
زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.
تند نویسی-سریع نویسی
زیرش زدن-زیر چیزی زدن
اجباری(خدمت سربازی)
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
از شیر مادر حلالتر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند
زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن
دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن
پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن
خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده
رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن
حهاز-کشتی بزرگ
دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار
ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
تپل مپل-چاق و چله
آفتابی کردن-پدیدار کردن
اسکلتبندی(طرحریزی، زیرسازی)
زار-کوتاه شده ی زایر
چله-چاق-چرب و چیلی
چِرت-حرف بی معنی و نامربوط
رم دادن-رماندن-فراری دادن
اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
تحصیل کرده-درس خوانده
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
جاده کوبی-راه صاف کردن
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
دک و دهن-دک و پوز
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
(به زبان کودکان) زخم شدن
زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید
حاضر به یراق-حاضر و آماده
رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
جمع کردن-گرد آوردن
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
خود را به شغال مردگی زدن-خود را مظلوم وانمود کردن
جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن
زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد
آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)
پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست
برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
چَکه-شوخ و بذله گو
پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن
روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد
اتر خان رشتی(آدم پرافاده)
بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل
زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن
جا دار-وسیع-فراخ
پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری
آینهی بخت-آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن
در دار-دارای سرپوش
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی
حساب کردن-پرداختن خرج
چغل خور-سخن چین
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
توجیهی-برنامه های توضیحی
دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
چپ دادن-رد کردن
بَهمان-فلان
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
اخم و تخم-ترشرویی-کجخلقی
پَخ خوردن-تیزی چیزی
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک
درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچهی کوچک-سیخ-راست
بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن
دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور
بابت-مورد-زمینه-موضوع
پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده
زبیل-آشغال-زباله
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
پیش بها-بیعانه
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
حمله گرفتن-غش کردن
چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
الابختکی-اتفاقی-تصادفی
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
آجیل مشکلگشا(آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند)
پُر کار-فعال-با پشتکار
زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن
ادا اصول(ادا اطوار)
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
اهل محل-همهی کسانی که در یک محل کار یا زندگی میکنند
دو دلی-تردید-بی تصمیمی
بلا به دور-بلاها دور باد
بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
پاکاری-شغل پاکار
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند
زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت
اقبال کسی به برج ریق بودن(بداقبال بودن)
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن
دک و دهن-دک و پوز
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند
روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن
ادا اصول-ادا اطوار
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
دور تسبیح-بسیار و بی شمار
دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن
درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی
تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن
زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی
دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن
با دست و پا-آدم زرنگ
براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
خِرخِره-حلق-حلقوم
رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها
خدا گرفتن-به عذاب خدا گرفتار شدن-بدبخت شدن
خدا کند-ای کاش
ابرو فراخی-خوشدلی-گشادهرویی
دست تنها-بی یار-تنها
بَهمان-فلان
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
ازرق-چشم زاغ
از کیسه خوردن(از جیب خوردن)
از زورِ-از شدت-از بسیاری
چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد
خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد
به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن
بی فک و فامیل-بی کس و کار
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن
اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
حاشا کردن-نگا. حاشا زدن
جار-چلچراغ-شمعدان
تخم چشم-مردمک چشم
بند آوردن-متوقف کردن
حق التدریس-مزد آموزگار
بنا-قرار
بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
دست و پا-توانایی-عُرضه
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
دو قلو-دو بچه ی همزاد
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
پیاله فروشی-میخانه
دور و بر-اطراف-پیرامون
دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت
پیش-برنده-آن که جلو است
بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن
بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی
توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی
جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند
حلق آویز-به دار کشیده
زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند
چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها
پشت رو-وارونه
دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی
تن خواه-پول نقد-زر و مال
دلجور-همدل
خلق الله-مردم
خاطر داشتن-به یاد داشتن
چشم و همچشمی-رقابت
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
چله ی تابستان-گرمای سخت
دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل
توله سگ-در حالت تحقیر: بچه
از بیکاری مگس پراندن(بیکار و بدون سرگرمی ماندن)
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
رودل-سنگینی معده
پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن
جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت
بوگندو-آدم کثیف و بد بو
بگو مگو-جر و بحث-مشاجره
روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
تفنگ بادی-تفنگ ویژه ی بازی کودکان
خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان
جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم
دندان شکن-قاطع-محکم
تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
حرف گوش کردن-حرف شنوی داشتن
چسی مالیات داره-به کسی می گویند که قمپز در می کند
دک و دهن-دک و پوز
بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن
اصول دین پرسیدن-سوالپیچ کردن
پینکی رفتن-چرت زدن
اُق زدن(بالا آوردن)
حال و بار-وضع زندگی
پا-حریف
بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی
دار و ندار-کل دارایی-تمام هستی
فال بد زدن
تاریخچه-تاریخ مختصر
چشمداشت-توقع-انتظار
دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم
جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری
زیر تشکی-رشوه
تپه گذاشتن-بول کردن
اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن
زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد
دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن
چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن
زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد
حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود
زنیکه-زنکه
از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
تحصیل کرده-درس خوانده
چندر غاز-پول بسیار کم
از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)
جزغاله-سوخته-زغال شده
استکانی زدن-میخوارگی اندکی کردن
از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
تره بار-میوه ها و سبزی ها
دسته-جمعیت سینه زن
به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر
چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد
چروکیدن-چین دار شدن
ابرو انداختن-ابرو آمدن
خدا نگهدار-خدا حافظ
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه
خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن
جزاندن-آزار و اذیت کردن
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
حشل-خطر
چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است
دلگرم-علاقه مند-مشتاق
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
آکله فرنگی-سیفلیس
از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه
حمامک مورچه داره-کنایه از تردید و دو دلی
رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن
جود-یهودی-حهود
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه
رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن
آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
ته آواز-صدای نسبتن خوب
دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم
زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها
دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار
از بیخ(یکسره، بهکلی، کاملن)
حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری
رکاب کش-به تاخت-با سرعت
چشم انداز-منظره
در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن
خوش خدمتی-خودشیرینی-چاپلوسی
خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن
زیر چاق-حاضر-آماده
زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن
چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی
زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی
بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین
دمدمی مزاج-دمدمی
اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
تک و تا-جنب و جوش
آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن
زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن
تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ
خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است
بالا آوردن-استفراغ کردن
زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن
خشخاشی-نان خشخاش زده
تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن
ازرق(چشم زاغ)
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن
حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی
بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی
پشم و پیله-ریش
پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن
از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
چغلی کردن-شکایت کردن
پاخت-بند و بست-تبانی کردن
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده
اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان
ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بیانصاف
روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا
جیم الف جا-آدم ریزه میزه
تاب بازی-بازی کردن با تاب
الفرار(گریز، بگریز !)
چس گرگی پا شدن-صبح زود برخاستن
ادبخانه(مستراح، طهارتخانه)
خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی
دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن
اشک خنک(گریهی ساختگی)
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
پَتی-لخت-برهنه
بخار-توانایی-شایستگی
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن
پُکیدن-ترکیدن
پا گرد-محل چرخیدن پله ها
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن
اُق گرفتن(حالت تهوع پیدا کردن)
از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
پیر هافهافو-سخت پیر-پبری که دندان هایش ریخته است
برق از کسی پریدن-سخت ترسیدن-جا خوردن
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن
چِل-خل و دیوانه
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
جان جان-معشوق-محبوب
پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
چنگول چنگولی-مجعد-حلقه حلقه-پر چین و شکن
اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)
پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
چین دادن-تابدار و شکن دار کردن
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
از ته دل-از سر صدق و صفا
خاکی-فروتن و متواضع
حق شناس-سپاس گزار
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی
درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
خاص و خرجی-ممتاز و معمولی
آهوی مانده گرفتن(بیانصافی کردن، عاجزکشی کردن)
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
آتشی(تندخو، زودخشم)
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
انسان بودن(شریف و درست بودن)
توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن
خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد
رایانه-کامپیوتر
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
پُخت-هر نوبت از پختن
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن
آن سفر(آن بار، آن دفعه)
آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی
از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن
زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو
بَر و بیابان-دشت و صحرا
اسبابچینی(دسیسهچینی، توطئهچینی)
اهل حال(دوستدار تفریح و خوشگذرانی)
چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند
آهوی خاور-آفتاب
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
آب تاختن-پیشاب کردن
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن
دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری
خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
دست علی به همراه-علی یارت باد
چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟
دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن
از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت
چاپچی-دروغ گو-لاف زن
دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده
دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
تره بار-میوه ها و سبزی ها
زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
الحق و الانصاف-انصافن-حقن
خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج
بی چیز-تهی دست-فقیر
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
استکانی زدن-میخوارگی اندکی کردن
بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود
چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
دم بازی-چاپلوسی-تملق
تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن
آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)
چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن
دَدَر-بیرون-کوچه
جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند
چِخ کردن-راندن سگ
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
روی چشم-اطاعت می شود !
پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن
دست فروشی-شغل دست فروش
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
به حساب-مثلا-یعنی
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
تو به تو-گوناگون-لا به لا
چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن
پیاله زدن-می نوشیدن
خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن
دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن
بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
اُتُل-شکم-اتوموبیل
رکاب کش-به تاخت-با سرعت
پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا
خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد
جزاندن-آزار و اذیت کردن
رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
بابت-مورد-زمینه-موضوع
با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
با کسی بحث و مجادله کردن
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی
حق دادن-تایید کردن
ژوکر-آدم همه فن حریف
زیر شلواری-زیر جامه
دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن