بهترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 77
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
تک و تا-جنب و جوش
از دست کسی در رفتن(کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن)
آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود
رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن
چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن
خارشک-مردم آزار-سادیست
خاکروبه-زباله-آشغال
اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)
دور تسبیح-بسیار و بی شمار
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
بی اُرس و پرس-بی مقدمه
حرف شنو-سر به را-مطیع
بیخود-بی مصرف-بدرد نخور
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
جار-چلچراغ-شمعدان
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
جاده کوبی-راه صاف کردن
باد گرفتن-مغرور شدن
پینه-وصله-پوست سخت شده
تپه ماهور-زمین ناهموار
ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن
چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
تر و فرز-چست و چابک
آینهی هفتجوش-خورشید
چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن
خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن
دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده
از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بیحوصله شدن
دلسرد-ناامید-مایوس
دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد
جوشی شدن-عصبانی شدن
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه
تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
آش و لاش-بهکلی متلاشیشده-لهولورده
خانه زاد-نوکر-خدمت گزار
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
آبدار-سخت-شدید-سنگین
آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است
اما(اشکالتراشی، ایجاد شبهه)
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
انداختنی-جنس نامرغوب
حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
اشتباه لپی(اشتباه لفظی)
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرفها؟!)
چقال-مهمل بقال
دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان
خاج کشیدن-صلیب کشیدن
ازدسترفته-عاشق
ختم شدن-پایان گرفتن
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن
تر و فرز-چست و چابک
دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع
آوار شدن سر کسی-بیخبر نزد کسی در آمدن
زائو-زنی که زاییده و در بستر است
پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
ژاکت-کت بافته شده از کاموا
تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
پاری ها-برخی-دسته ای از مردم
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
ریختن مو-سخت وحشت کردن
بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن
توان هماوردی با کسی را داشتن
الانه-همین حالا-هم اکنون
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی
دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد
از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
اطفال باغ-گلهای تازه
حظ کردن-لذت بردن
خرخاری-همدیگر را خاراندن
ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
دایی اوغلی-پسر دایی
چاک زدن-نگا. چاک دادن
زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند
دبوری-بی سر و پایی-ولگردی
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار
فرسوده و خراب شدن
انگشت کردن-انگشت رساندن
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه
چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب
خوره-جذام-آکله
آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد
بریدن شیر-لخته لخته شدن شیر
خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
دست اول-نو و تازه
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن
خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن
بی طرف-کسی که در دسته بندی گروهی شرکت و دخالت ندارد
جراندن-جر دادن-پاره کردن
چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
دوسیه-پرونده
حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته
دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته
از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن)
چشم انداز-منظره
جلز-نگا. جز
تخم طلا گذاشتن-کنایه از چیز گران بها آوردن-کار بسیار مهمی انجام دادن
ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن
روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
از گل نازکتر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن
اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)
خانم آوردن-پا اندازی کردن
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
خرکچی-چارپادار
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)
دلچسب-دلپذیر-مقبول
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد
خاطر خواه-عاشق-دل باخته
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
چِرت-حرف بی معنی و نامربوط
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس
ته نشین-رسوب کرده
خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن
دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
خِرخِره-حلق-حلقوم
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن
خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن
آتش سوزاندن(شیطنت و شرارت کردن)
خواربار-ارزاق-خوراک
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن
بازداشتی-زندانی موقت
با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن
تیر در کردن-تیراندازی کردن
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
حق التدریس-مزد آموزگار
خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش
به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست(از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد)
آمد-فرخندگی-خوشقدمی
دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
خوردگی-ساییدگی-فرسودگی
اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)
دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او
چاک دادن-شکافتن-پاره کردن
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
دست دوم-کار کرده-مستعمل
اصحاب منقل-اهل گفتوگو و سخن
خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
از زبان افتادن-لال شدن
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد
دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است
از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است
الکی(بیهوده، بیخود، دروغکی)
اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا
چسی درکن-آدم پر مدعا
بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن
حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن
جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده
زندگی-مال-وسایل کار و خانه
خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده
آروغ بیجا زدن(نابهجا سخنگفتن، نسنجیده کاری کردن)
از جگر گذشتن-نامردی کردن
زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن
آهن کهنه به حلوا دادن(معاملهی پرسود کردن)
دیگ به سر-لو لو
پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد
بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز
بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن
تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان
رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
اهل کوفه(سست پیمان، بیوفا و غیرقابل اعتماد)
آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن
چیز دار-ثروتمند
دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن
آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن
خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
تمام و کمال-کامل-به تمامی
دهن بسته-حیوان
راسته بازار-بازار راست و مستقیم
تا-لنگه-همتا
تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن
دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی
چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند
زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن
جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات
آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)
از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابهجا و نشدنی داشتن)
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
دم موشی-هر چیز باریک و دراز
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن
به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
آستینسرخود(هر چیزی که وسیلهی کاربردش همراهش است)
خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن
چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست
چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد
جای کلاه سر آوردن-آن قدر ضعیف کش بودن که که اگر از او کلاه کسی را بخواهند سر او را به درگاه برد
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
پوست کندن-سخت تنبیه کردن
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
حرص زدن-زیاد خواستن-کم صبری کردن
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
دور برد-دارای برد زیاد
پاره آجر-شکسته ی آجر
اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
دادستانی-دادخواهی-کار دادستان
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
دایی اوغلی-پسر دایی
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
توی دل کسی خالی شدن-ترسیدن-ناامید شدن
اشتباه لپی(اشتباه لفظی)
رضا شدن-راضی شدن
به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن
ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
خش-صدای گرفته-خراش
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی
بر وفق-مطابق-موافق
دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن
باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن
دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن
بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
خیط کردن-نگا. خیت کردن
خودفروش-فاحشه-خائن
زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن
خیابان گرد-بی کاره-ولگرد
انگشت رساندن-دستدرازی کردن-دست زدن
چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند
تت و پت-لکنت زبان
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست
دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی
حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم
پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک
تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن
دست باف-بافته با دست
آش و لاش(بهکلی متلاشیشده، لهولورده)
دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن
آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد
خاک بر سری-بی آبرویی
از تو چه پنهان-راستش را بخواهی
رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن
دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن
به حساب-مثلا-یعنی
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن
پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید
ادب شدن(فهمیدن، با تنبیه عاقل شدن، تجربه آموختن، آدم شدن)
چندش شدن-حالت چندش دست دادن
بیرون رفتن-به توالت رفتن
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
خاک به دهنم-زبانم لال
پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند
باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
زود رنج-نازک دل-حساس
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
آش شلهقلمکار-بینظم و قاعده
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت
چول کردن-شرمنده کردن
از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد
بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن
بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد
باجه-جای بلیت فروشی
از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن
بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت
خشک زدن-مات و مبهوت ماندن
بوق زدن-اعلام موافقت کردن
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
دراندشت-وسیع-بی سر و ته
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بسانداز خرج کردن)
زور-اجبار-الزام
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن
چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن
تخمش را ملخ خورده-نایاب است
آخش درآمدن(از درد نالیدن)
دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن
تخم چشم-مردمک چشم
خوش بنیه-سالم و قوی
پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم
خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن
آفتابهآبکن-پست ترین نوکر
از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن
حجله خانه-اتاق شب زفاف
پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
دایی اوغلی-پسر دایی
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
پر رو-بی شرم-وقیح-دریده
اُزبَک-بیریخت-ژولیده-ازخودراضی
آدم مقوایی-بیاراده-کسی که هیچکاری نمیکند
دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند
حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج
پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند
اما(اشکالتراشی، ایجاد شبهه)
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن
آپارتی-زن بیحیا و بدزبان-سلیطه-پاچهورمالیده
زیر دُم سُست-زن منحرف
آب مریم(شیرهی انگور، عصمت و طهارت)
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
آیَم سایَم-گاهکاهی
خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر
پینه بسته-دارای پینه-کبره بسته
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
به خورد کسی دادن-به زور به کسی خوراندن-به کسی قالب کردن
خرده بُرده-مشکل-اختلاف
تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
تیار کردن-آماده کردن
پر افاده-متکبر-مغرور
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
پَخ-مسطح-بی ژرفا
دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی
در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن
تخم چشم-مردمک چشم
از کاسه درآمده-بیرونزده-ورقلمبیده
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
افتادگی-پریشانی-احتیاج
دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)
دَلِگی-هیزی-چشم چرانی
دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز
پوز زدن-دهان زدن
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن
پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی
داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
از سیر تا پیاز-همه چیز-با همهی جزئیات
ار زبان کسی(از قول کسی)
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
زلف-موهای جلو سر و بناگوش
بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی
افقی برگشتن(شهید شدن و روی دستها تشییع شدن)
دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی
بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
زبان ریختن-سر و زبان داشتن-با چرب زبانی و شیرین سخنی کار خود را کردن
حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
بچه ی-اهل ِ
زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد
رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی
دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن
تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن
زبان درازی کردن-با گستاخی و بی ادبی خارج از حد خود سخن گفتن
خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت
خوشایند-مطبوع-پسندیده
آفتاب را بهگز پیمودن(کوشش بیهوده کردن)
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
آدم بیسر و پا(متضاد آدم درستوحسابی)
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
جفتک زن-لگد زن
تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن
خروس خوان-هنگام سحر
دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
خاله وارسی-فضولی-تحقیق بی مورد
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن
تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن
به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن
دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن
آروارهی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)
تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن
دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن
حدمتکار-مستخدم
چشم زهره-ترس
فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی
زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
آلاخون (و) والاخون(دربهدر، سرگردان، آواره)
به لج انداختن-به لجاجت انداختن
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی
تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
پر بدک-خیلی بد
حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است
ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
جملگی-تمامن-سراسر
بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن
اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)
بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند
بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)
رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی
اُرس و پرس-پرسش و پاسخ
چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
چشم انداختن-نگاه کردن
پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر
اسپند روی آتش بودن(سخت نگران و دلواپس بودن، آرام و قرار نداشتن)
زبانی-شفاهی
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
خاله خرسه-دوست نادان
چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت
دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز
ترش ابرو-عبوس
د ِ-زود باش!
به چشم-اطاعت می شود
از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)
پیاله فروش-میخانه چی
حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ
زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن
به هر حال-در هر حال-در هر صورت
از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
بی سر و پا-پست-فرومایه
تحت اللفظی-کلمه به کلمه
ادرار کوچک(شاش)
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
چاشته بندی-ته بندی
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن
حشری-شهوت ران-پر شهوت
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او
دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
چنگ به دل نزدن-ارزش نداشتن-قابل اعتنا نبودن-جالب نبودن
ابنهای-کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد
زاغ-دارای چشمان آبی رنگ
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
چک و چیل-لب و لوچه
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
پشم و پیله-ریش
پرت شدن-دور افتادن از مطلب
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
پاپوش دوختن-سخت حیله گر بودن
دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن
آبدار-سخت-شدید-سنگین
جگر گوشه-فرزند
بامب-توسری
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز
تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
دود ِ کلفت-دود مواد مخدر
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
استخواندار-محکم-بااراده
جان کلام-اصل مطلب
دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود
پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن
گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)
خجالتی-کم رو-پرحیا
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
رمباندن-خراب کردن
زبون-حقیر-توسری خور
دو تا شدن-خم شدن-دو لا شدن
ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق
زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
پارتی بازی-حزب بازی-انجام کار از طریق سفارش و توصیه
خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
از این حرفها(مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد)
دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن
رژیم گرفتن-رژیم داشتن
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
خاص و خرجی-ممتاز و معمولی
آینهی زانو-برآمدگی زانو
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن
بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی
آن چنانی-چنانکه خود میدانی-بسیار گرانبها-بسیار عجیب
خبر-گزارش رویداد
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
دست کردن-دست فرو بردن
به حق پیوستن-مردن
از روی شکمسیری-از سر بیمسئولیتی-بدون تعمق
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
آدم بیسر و پا(متضاد آدم درستوحسابی)
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن
بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن
چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند
پِتِه-گرفتن زبان-لکنت
خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود
خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند
ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود
پل آن سوی رود بودن-کاری بی هوده بودن
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
پس کشیدن-به عقب کشیدن
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
بخت-شانس-اقبال-شوهر
آب لمبو-چلاندهشده-فشرده
حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
آتش به مال خود زدن-کالایی را بسیار ارزان فروختن
توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن
بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
آبی از کسی گرم نشدن-بهرهای از کسی نبردن
آبی از کسی گرم نشدن(بهرهای از کسی نبردن)
بفهمی نفهمی-مختصر-کم-نامحسوس-تااندازه ای
تخته پوست انداختن-زمانی دراز نزد کسی ماندن-کنگر خوردن و لنگر انداختن
دست آموز-تربیت شده-آموخته
جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند
تمام کردن-مردن
آفت-زن عشوهگر و فتنهانگیز
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
خانه زاد-نوکر-خدمت گزار
چشم زاغ-بی شرم
ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بیاعتنایی کردن
تخت پایی-صاف بودن کف پا
اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)
خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن
آهوی خاور(آفتاب)
زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند
خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن
ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی
پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن
روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
آب تاختن-پیشاب کردن
چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
اسیر خاک-مرده-تنپرور
باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید
خاکروبه-زباله-آشغال
دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)